سزاوارتر، شایسته تر، بهتر، برای مثال ترک احسان خواجه اولی تر / کاحتمال جفای بوابان (سعدی - ۱۱۲) . با آنکه اولی خود صفت تفضیلی است، باز هم در فارسی علامت صفت «تر» به آن می افزایند
سزاوارتر، شایسته تر، بهتر، برای مِثال ترک احسان خواجه اولی تر / کاحتمال جفای بوابان (سعدی - ۱۱۲) . با آنکه اولی خود صفت تفضیلی است، باز هم در فارسی علامت صفت «تر» به آن می افزایند
جمع واژۀ اولیه. قضایایی که مجرد تصور طرفین آنها کافی است برای جزم عقل به ثبوت نسبت یا سلب آن. اولیات که بدیهیات نیز نامیده میشود بر بخشی از مقدمات یقینی ضروری اطلاق میگردد و آن چنانست که حکم در آن پس از حصول تصور طرفین بچیز دیگری نیاز ندارد بشرط آنکه غریزه ای که بوسیلۀ آن حکم به ثبوت یا سلب میشود سالم باشد. پس کودکان و دیوانگان واشخاص کودن از این حکم مستثنی هستند. مثلاً کل بزرگتر از جزء است و واحد نصف اثنین است جزو اولیات شمرده میشوند و گاهی اولیات بر ضروریات اطلاق میگردد به اعتبار اینکه ضروریات از اوائل علوم شمرده میشوند در این صورت اولیات بر معنی لغوی آن حمل گردیده است. (کشاف اصطلاحات الفنون از شرح مطالع) (دستور العلماء)
جَمعِ واژۀ اولیه. قضایایی که مجرد تصور طرفین آنها کافی است برای جزم عقل به ثبوت نسبت یا سلب آن. اولیات که بدیهیات نیز نامیده میشود بر بخشی از مقدمات یقینی ضروری اطلاق میگردد و آن چنانست که حکم در آن پس از حصول تصور طرفین بچیز دیگری نیاز ندارد بشرط آنکه غریزه ای که بوسیلۀ آن حکم به ثبوت یا سلب میشود سالم باشد. پس کودکان و دیوانگان واشخاص کودن از این حکم مستثنی هستند. مثلاً کل بزرگتر از جزء است و واحد نصف اثنین است جزو اولیات شمرده میشوند و گاهی اولیات بر ضروریات اطلاق میگردد به اعتبار اینکه ضروریات از اوائل علوم شمرده میشوند در این صورت اولیات بر معنی لغوی آن حمل گردیده است. (کشاف اصطلاحات الفنون از شرح مطالع) (دستور العلماء)
اولی + تر، سزاوارتر و بهتر. (ناظم الاطباء) : ایزد او را از پی سالاری ملک آفرید زو که اولیتر بگنج و لشکر و تاج و نگین. فرخی. ورگ زدن اندر این فصل (بهار) اولیتر از آن بود که اندر فصلهای دیگر. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بدین سبب اولیترین روزگاری بدارو خوردن روزگار خزان است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گفت او را نیست الا درد لوت پس جواب احمق اولیتر سکوت. مولوی. ترک احسان خواجه اولیتر کاحتمال جفای بوابان بتمنای گوشت مردن به که تقاضای زشت قصابان. سعدی. ایام شباب است شراب اولیتر با سبزخطان بادۀ ناب اولیتر عالم همه سربسر رباطیست خراب در جای خراب هم خراب اولیتر. حافظ. رجوع به اولی شود، امید داشتن. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
اولی + تر، سزاوارتر و بهتر. (ناظم الاطباء) : ایزد او را از پی سالاری ملک آفرید زو که اولیتر بگنج و لشکر و تاج و نگین. فرخی. ورگ زدن اندر این فصل (بهار) اولیتر از آن بود که اندر فصلهای دیگر. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بدین سبب اولیترین روزگاری بدارو خوردن روزگار خزان است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گفت او را نیست الا درد لوت پس جواب احمق اولیتر سکوت. مولوی. ترک احسان خواجه اولیتر کاحتمال جفای بوابان بتمنای گوشت مردن به که تقاضای زشت قصابان. سعدی. ایام شباب است شراب اولیتر با سبزخطان بادۀ ناب اولیتر عالم همه سربسر رباطیست خراب در جای خراب هم خراب اولیتر. حافظ. رجوع به اولی شود، امید داشتن. (ناظم الاطباء) (آنندراج)